یگانهیگانه، تا این لحظه: 14 سال و 23 روز سن داره

بهترین هدیه خدا-یگانه

وای از این واکسن 18 ماهگی

نفس مامان ، دختر نازم روز چهارشنبه 27 مهر ساعت 10 صبح رفتیم مرکز بهداشت (البته شمال ) و بالاخره واکسنتو برات تزریق کردیم ، مبارکه مامانی دیگه برا خودت خانمی شدی ها ...... الهی برات بمیرم که اینقد صبوری تا ساعت 1:30 که مشغول بازی بودی و هر وقت رو پات کمپرس سرد می ذاشتیم یه کم گریه می کردی. خوابیدی و وقتی بیدار شدی چشمت روز بد نبینه فدات بشم که از درد تمام تنت می لرزید اما اصلا مارو اذیت نکردی و فقط یتو بغل مامان آروم نشسته بودی (حتی پلک هم نمی زدی که نکنه پات بازم درد بگیره) و هر از چند گاهی یه جیغ بلند از ته دل. البته ناگفته نماند که حضور در جمع خانواده مامان و بابا خیلی برات خوب بود چون خیلی سرگرم شدی و به نظرم کمتر یاد درد پات می افتاد...
1 آبان 1390

واکسن 18 ماهگی

امروز دوشنبه است و ما چهارشنبه برای تزریق واکسن 18 ماهگیت نوبت داریم- خدایا چقدر من از این واکسن می ترسم- شنیدم شاید دخترم تا 24 ساعت نتونه راه بره- خدایا خودت کمکش کن- یکی یدونه من ، دختر نازم امیدوارم اذیت نشی- دارم میرم پیش مامانی تا اگه خدای نکرده مشکلی پیش اومد کمکم کنه -خدایا من اگه این مادرو نداشتم چیکار می کردم همیشه سالم و سرحال برام نگهش دار عزیزم بعد از اینکه واکسنتو زدم دوباره میام و برات میگم که چطوری بود ...
25 مهر 1390
1